هميشه لبهايتان چون گل محمدي، خندان باد گلخندان |
|||
شنبه 23 شهريور 1391برچسب:جويبار,كوسهلو,بازران,گلخندان,سرودلير,عظيم,English Translation,آب,جويبار,, :: 8:19 :: نويسنده : عظیم سرودلیر
دست یکدیگر گرفته ، گرمی خورشید را ، باز دارند از ربودن روستا را وا نهاد ن .
انجمن سازند در گودال درب خانه ها ، تا بچّه ها ، صبح سحر ، شاداب سازند چهره ها . کربلائی احمد و اشرف ، بهنگام نماز ، آفتابه پر نمایند و ، بگیرند دستماز1].
ماه را ، خورشید را ، چون گل به روی خود هزاران بار ، نقّاشی نموده ، کودکان روستا ، پشت سر هم صف کشیده ، ماه را ، خورشید را ، بر کف گرفته ، شاد باشند .
جوی آب روستا ، همچو جان ، سر تا به پا و پر شتاب و روز و شب ، جاری میا ن روستا .
تا بسازد آبشاری ...
گلرخان روستا ، کوزه ها ی رنگ و وارنگ دوش بگرفته ، از اینجا و از آنجا جمع گردند و به پای آن ، کنار هم ، نشسته ، گُل بگویند ، شاد باشند ، روستا را شاد سازند . بی هیاهو ،کم صدا : برسر هر کوچه ، گامی می گذارد بر درون ، با صدای بی صدا ئی ، مردم آن کوچه را ، می نمایدحال و چاغی[2] ، تا که خاکِ کاهگلِ ممّد حسین را گِل کند ، در زمستان ، خانه اش آباد مانَد ، چِک چِک از سقفش نریزد چلّه را پایان بـَرَد .
جویبار روستا ، در دل ده ، برکه می سازد ، کلاف خامههای[3]
مادران دختران عقد بسته ، زلف ها در آب شسته ، رنگ را روشن نموده ، شادمانه ، با سر انگشتان با احساس مادر ، فرش گردید ه ، اطاق حجله را ، گلزار سازد .
جویبار روستا , در میان فلب های اهل ده جاری , و از او ، شیب ده راضی , و از اوکودکان خوشحال .
گاهگاهی سینه اش را صاف می سازد و عمقش کم که تا ... بچّه ها , راحت در آنجا ... چیببیلی[4] بازی کنند و شاد باشند . همدگر را خِس کنند و خانه بر گردند و مادر ها : نگاهی شادمانه ، با دلی مغرور و لیکن ، روی اخم آلود ، دیگر پیرهن ... از بقچه آورده ، پسر هارا بیارایند .
جویبار روستا ، بر در مسجد ، خودش را می رسا ند ، بامداد و ظهر و شب ، اهل د ه ، با او وضو سازند و آنگه.. وارد مسجد شوند
مردم ده ، می شنا سد خانه ها را ، کوی ها و کوچه هارا : با کنار جویبارش ، بر که ها و چاله ها یش ، پیچ و خم های کنارش ، با صدای آبشارش .
آب جوی روستا ، زنده هار ا ، مرده را ، باده ها و کاسه ها را ، چادر و چرشاب[5] ها و بقچه هارا ، گندم و جو ، میوه ها را بی تکلّف ، بی تفا وت ، می نماید بی پـَلَـشت[6] .
آب جوی روستا خاک رس را لاوه[7] کرده ، دوده ها را می زداید از فضای خانه ها ، از کف و دیواره ها .
جویبار روستا ، کج نموده راه خود ، ازآبراه پای چینه[8] ، تا سر آرد انتظار ، از درختان گلابی ، سیب و آلو ، پر نماید بانه ها را [9] ، تُنگ ها ی خوشه ها را .
جویبار روستا ، تنگ غروب ... پهن می سا زد بلند ، سفره ها با آب رنگ. برّه ها بزغاله ها را ، بر دو زانو بر زمین ، می نشاند در کنارش ، سیر می سا زد ز آب .
جویبار روستا ، با عبور از کو چه ها ، زیر برگ بوته ها، تنها ی تنها ، راه دورِ دشت را ، پیش می گیرد ، رَوَد ، سیر سا زد ، خوشه ها گندم و جو ، دانه ها ، تا که مهمان اها لی ، بی نیاز و... میزبا نش سر فراز . همچو آب جویبار، یا نم ا ز سنگی شیا ر ، می گذشت از کوچه ها پیچ و تاب و شا ر شا ر کاش می شد کاش می شد جوی وا ر ! نظرات شما عزیزان:
سلام دست شمادردنکنه ازاینکه ماروبه خاطرات گذشته البته کم بردید.اگر عکس از زمستان کوسه لو دارید توسایت بزارید.خدارحمت کنه همه رفتگن شما وما رویادشون بخیر
پاسخ:سلام عليكم از حسن توجه جناب عالي سپاسگزارم. خوشحاليم از اين كه باعث خوشحالي شما شده ايم. فعلاً يك عكس داشتم كه گذاشتم. انشاءالله عكس هاي ديگري هم اگر به دستم برسد خواهم گذاشت.
از وبلاگ بالابهشت بازدید فرمایید. بالابهشت یا بهشت کوچک نامی بود که قدیمی ها به کوسه لو اطلاق می کردند. کوسه لو را باید دوباره ساخت
پروانه
ساعت7:37---3 ارديبهشت 1391
سلام
واقعا شاهكاره. من هم پدر و مادرم كوسهلويي بودند. من اصلا نمي دانستم كه كوسهلو اين چنين بوده. حالا دارم افتخار مي كنم. كاش ما هم در آنجا خانه داشته باشيم. دست شما درد نكنه- خدا حافظ پاسخ:انشاءالله
درباره وبلاگ آرشيو وبلاگ پيوندها نويسندگان |
|||
|